بیـــ قرارانـــ

بیـــ قرارانـــ

بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدیهِمْ رَبُّهُمْ بِإیمانِهِمْ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم

 

که سالها به اجبار خواهیم خفت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۸
Hadi Morsali

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

 

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم

 

قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم

 

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم

 

کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم

 

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم

 

من می ترسم پس هستم

 

این چنین می گذرد روز و روزگار من

 

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۷
Hadi Morsali

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید

نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

 

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده

و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده

 

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟

تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-

 

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت

از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

 

مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم

جهان را جان بده،  پلکی بزن، یا حی یا قیوم

 

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی

و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

 

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی

از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

 

تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم

به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

 

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد

چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

 

حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته

برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

 

بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من

خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من

 

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود

ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود

 

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم

قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

 

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید

نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۴
Hadi Morsali

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۲
Hadi Morsali

نگاه گریه داری داشت زینب

چه گام استواری داشت زینب

دل با اقتداری داشت زینب

مگر چه اعتباری داشت زینب

چهل منزل حسین منجلی شد

گهی زهرا شد و گاهی علی شد

 

 

ندیدم زینب کبری تر از این

ندیدم زینت باباتر از این

ندیدم دختر زهرا تر از این

حسینی مذهبی غوغا تر از این

به پیش پای ما راهی گذارید

بنای زینب اللهی گذارید

 

 

اگر چه غصه دارد آه دارد

به پایش خستگی راه دارد

به گردش آفتاب و ماه دارد

به والله که ایوالله دارد

همینکه با جلالت سر نداده

به دست هیچکس معجر نداده

 

 

پس از آنکه زمین را زیر و رو کرد

سپاه کوفه را بی آبرو کرد

به سمت کربلا خوشحال رو کرد

کمی از خاک را برداشت بو کرد

رسیدم کربلا ای داد بی داد

حسین سر جدا، ای داد بی داد

 

 

چهل روز است گریانم حسین جان

چو موی تو پریشانم حسین جان

چهل روز است می خوانم حسین جان

حسین جانم حسین جانم حسین جان

تویی ذکر لبم الحمدلله

حسینی مذهبم الحمدلله

 

 

همین جا شیرخواره گریه می کرد

رباب بی ستاره گریه می کرد

گهی بر گاهواره گریه می کرد

گهی بر مشک پاره گریه می کرد

خدایا از چه طفلم دیر کرده؟

مرا بیچاره کرده، پیر کرده

 

 

همین جا دور اکبر را گرفتند

ز ما شبه پیغمبر ما را گرفتند

ولی از من دو دلبر را گرفتند

هم اکبر هم برادر را گرفتند

"به تو گفتم که ای افتاده از پا

ز جا بر خیز ورنه معجرم را..."

 

همین جا بود که سقای ما رفت

به سمت علقمه دریای ما رفت

پناه عصمت کبرای ما رفت

پی او گوشواره های ما رفت

فقط از علقمه یک مشک برگشت

حسین بن علی با اشک برگشت

 

همین جا بود که دلها گرفت و ...

کسی روی تن تو جا گرفت و ...

سرت را یک کمی بالا گرفت و...

همین که بر گلویت خنجر آمد

صدای ناله ی زهرا در آمد

 

همین جا بود الف را دال کردند

تنت را بارها پامال کردند

ته گودال را گودال کردند

تو را با سم مرکب چال کردند

اگر خواندم قلیلت علت این بود

که یک تصویری از تو بر زمین بود

 

تو ماندی و کبوتر رفت کوفه

تو را کشتند و خواهر رفت کوفه

خودم در راه و معجر رفت کوفه

چه بهتر زودتر سر رفت کوفه

وگرنه دردها می کشت مارا

نگاه مردها می کشت ما را

 

 

بهاری داشتم اما خزان ش

قدی که داشتم بی تو کمان شد

عقیق تو به دست ساربان شد

طلای من نصیب کوفیان شد

خبر داری مرا بازار بردند

میان مجلس اغیار بردند

 

 

همین جا بود افتادند تن ها

همین جا بود غارت شد تن ها

تمامی کفن ها، پیرهن ها

بدون تو کتک خوردند زن ها

همین جا بود گیسو می کشیدند

هر سو دخترانت می دویدند

 

 

همین جا بود تازیانه باب گردید

رخ ما در کبودی قاب گردید

ز خجلت خواهر تو آب گردید

که معجر بعد تو نایاب گردید

سکینه معجر از من خواست اما

خودم هم بودم آنجا مثل آنها...

 

 

ز جا برخیز غمخواری کن عباس

دوباره خیمه را یاری کن عباس

برای عزتم کاری کن عباس

علم بردار علم داری کن عباس

سکینه می کند زاری ابالفضل

چه قبر کوچکی داری ابالفضل

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۲۹
Hadi Morsali

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۲۸
Hadi Morsali