وقتی دیگر نتوانی تحمل کنی. وقتی تمام راهها را بسته ببینی. وقتی صبرت تمام شده. وقتی تندرویها و کندرویهایت امانت را بریدهاند. وقتی از تنبلیهایت خسته شدهای. وقتی دیگر روی قول دادن نداری. وقتی کارهای نیمهتمام، برایت دهنکجی میکنند و وجداندرد گرفتهای. چند راه بیشترنداری:
- همین شرایط را بپذیری و عادت کنی؛
- بیخیالش بشوی و همهچیز رارها کنی وبگویی هرچه شد،شد!
- همت کنی، تکانی به خودت و روحت بدهی.
...آن وقت شورش میکنی برعلیه وضعی که داری.همۀعادتهای بدت را بههم میریزی، ازنو میسازی وشروع میکنی.
توبه همان شورش است برعلیه آنچه که برای خودت به غلط ساخته ای... .
اگر قصد شورش داری... بسمالله... .
برای آمدن به زیارتت بایدحساب و کتاب را کنار می گذاشتم.بایدبرای یک بار هم که شده به این عقل حسابگر توجهی نمی کردم.
کاش روی کاغذ به دنبال عشقت نمی گشتم...
کاش برای یکبار هم که شده دو دوتا برایم چهار تا نمی شد....
کاش پیش خودم فکرنکرده بودم که زیارت مستحب است وحفظ جان واجب...
چقدر بهانه ها برای نیامدنم زیاد شده بود!....
کاش دو دو تا می شد ....اربعین....کربلا
.
.
.
*عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ...ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست*
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم
وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد.
وچند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم
برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
دو قدم از هم دورتر راه برویم…
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو...
" دکترعلی شریعتی"