خواهرم، حجاب نشانگر زیبایی روح و اندیشه توست.
خواهرم، حجاب تضمینکننده سلامت و پارسایی جامعه است. جامعه رابه ویرانی مکش.
خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت است و آیا واقعاً بهشت را نمیخواهی؟
خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت است. آیا واقعاً بهشت نمیخواهی؟
خواهرم، غنچة نهفته در برگ را نچینند... از بیحجابی است اگر عمر گل کم است...!
نهفته باش و همیشه گل باش.
)شهید حمیدرضا نظام(
(( چقدر سخت است پوشیدن چادر،
برای برخی زنانی که
برایشان آسان است پوشیدن این کفش ها !! ))
چرا اینقدر عجله؟ بد نیست کمی فکر کنیم، بعد عمل کنیم ...
سختی چادر (البته اگه سخت باشه) ، محصولش، لذتی دائمی و جاودانه است ...
ولی
راحتی این کفش ها (البته اگه راحت باشه)، محصولش، لذتی موقتی و زود گذره ...
چه خوبه که عجله نکنیم. لذت موقت، ارزش از دست دادن لذت دائمی رو نداره ...
بنظر شما داره ؟؟؟
یــــــا زهـــــرا
از این بیمارستان به اون بیمارستان ...
از این درمونگاه به اون درمونگاه ...
از این مطب به اون مطلب ...
از این داروخونه به اون داروخونه ...
اووووووه. مگه چه خبره ؟؟؟
دوای درد خیلی هامون توی هیچ داروخونه و بیمارستانی پیدا نمی شه که نمی شه.
اگه دردتون، درد دوری از خداست، فقط کافیه به جای بازکردن دفترچه ی بیمه، دفتر دلتون رو باز کنید و باهاش رو راست باشیم تا باهاش دوست بشیم.
چه جوری ؟؟؟
یه نگاه به این نسخه و مهر دکترش بندازی، متوجه می شی !!
طریقه ی مصرف: روزی یه بار، اونم بعد از نماز صبح ...
هشدارها: استعمال این دارو، حتی بدون تجویز پزشک هم به همگان توصیه می شود.
به هیچ وجه دور از دسترس کودکان قرار داده نشود.
یــا حـــســیـــن (علیک السلام)
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم
تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد
حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من
تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود
شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید